حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

فسقلی

اصفهان 92

تو این ماه مامانی جون به خاطر فوت عمو جواد رفتیم اصفهان .تو راه برگشت سی و سه پل و منار جنبان هم رفتیم. انشالله از این به بعد سفر خوشی بری مامان جون   سی و سه پل با خاله مهلا که طبق معمول دوست نداشتی مامان عینک بزنه و همش می گفتی کله یعنی بزار رو سرت نه چشمت اینم عینک خالست که گرفتی و می خواستی ادای مامانو در بیاری   ...
25 ارديبهشت 1393

عکس های نمایشگاه کودک 2اسفند

    با بابا عمه رفتیم نمایشگاه کلی خوشحال بودی . ساکت داشتی کل نمایشگاه نگاه می کردی  اینجام داشتی چشم این  عروسکرو در می آوردی..... دلت نمی خواست از ماشین پیاده شی ، وقتی سوار شدی انگار سوار بنز بودی و با اعتماد بنفس کامل اطرافتو نگاه می کردی الهی دورت بگردم با این اعتماد بنفست     ...
20 آذر 1392

اولین مسافرت (سفر نامه)

اولین باری که رفتیم مسافرت تقریبا 37-38 روزت بود خیلی کوپولو بودی مجبور بودیم بریم گلپایگان واسه ی عروسی پسر خاله مامان ، بابایی کلی کار داشت نمی تونست بیاد به خاطر همین منو دخملی با بابا جون رفتیم (اخه بابایی اخر همون ماه واسه عروسی دختر دایی می خواست بیاد) توی راه خیلی دختر خوبی بودی تمام مدت خوابیده بودی ، بابا جونم از ترس اینکه تو سرما نخوری حتی شیشه رو پایین نکشید (نمی دونی با چه سختی ای رانندگی کرد اخه بابا جون عادت داره شبها رانندگی کنه راه بیافته واسه سفر)..... واما مراسم عروسی.... تا قبل از اینکه بریم تالار تمام مدت خواب بودی مامانم فرصت کرد به همه کاراش برسه اما اااااااااااااااا به محض اینکه رسیدیم توی سالن جیغ و گریه...
20 آذر 1392

سینما

اولین فیلمی که رفتیم سینما فیلم کلاه قرمزی و بچه ننه بود(به همراه عمه ها) کلی نگران بودیم نکنه گریه کنی و بی قراری کنی اخه خیلی کوچیک بودی تقریبا ابان یا اذر ماه بود که رفتیم اما از انجایی که مامان دخمل خانم و گلشو می شناخت گفت بریم دخملی باهام همکاری می کنه خلاصه رفتیم و دقیقا همونی شد که گفتم از اول فیلم تا اخر شما روپای عمه مژگان خواب بودی ،می دونی چرا مهم بود که بریم اخه ذختر خاله (ثمین) تو فیلم بازی کرده بود دومین باری هم که رفتیم سینما با خاله مریم اینا بود روز 5/2/92 بود اینبار مامان کلی استرس داشت نکنه سرو صدا کنی اخه کلی بزرگتر شده بودی و خانوم تر خلاصه این دفعه هم رفتیم بازم مثل همیشه خانوم و ساکت بودی و جالب اینکه از تاری...
20 آذر 1392

سفر شمال

عسلی مامان چند روز پیش (١٤-١٥ خرداد) با خاله نجمه و عمو سعید رفتیم شمال (رویان-نور)   عسلی مامان چند روز پیش (١٤-١٥ خرداد) با خاله نجمه و عمو سعید رفتیم شمال (رویان-نور) وایییییییییییییی چقده اب   کلی از اب می ترسیدی اصلا حاضر نبودی پاتو توی اب کنی   دلم می خواد اینجا بشینم توی اردکم    ...
20 آذر 1392

اولین بازدید از باغ وحش

امروز از طرف خاله منیژه اینا و دوستاشون دعوت شدیم به باغ وحش(ارم) کلی خوش گذشت مخصوصا به شما ، واقعا از دیدن اینها همه حیوان تعجب کرده بودی و البته ترسیده بودی از شدت ترس حتی از بغل بابا پایین نمیومدی   اولین حیونی که دیدی خرس بود کلی ذوق کرده بودی و متعجب بودی  با دیدین میومنا شاد شده بودی و حرکت کردناشون واست جالب بود(البته بگم که اونا هم کم ژست نمی گرفتن) با دیدن موش تا مامان گفت موشه سربع موش شدی اینم کانگورو که مامان خیلی دوسش داره و تعجب شما از ترسسسسسسسس وووو فیل و شتر کلی حیون دیگه هم بود که مامان دیگه عکسشو نمی داره عزیزم .......... ...
20 آذر 1392

پرنسس در ارتفاعات (برج میلاد)

دیروز مورخ 16/7/92 به همراه خاله جونیا رفتیم بازدید از بلندترین برج ایران همون برج میلاد، کلی خوش گذشت اینم چند تا از عکساش قشنگت که گرفتیم.   اینم عکسای حلما خانووم تو ارتفاع ٢٨٣ متری برج با امیر حسین کنار شهر فرنگ همراه مامانش ...
20 آذر 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی می باشد