دردناکترین حس مادرانه
امروز مامان جونی تصمیم گرفتم دیگه شما شیر نخوری البته یه تصمیم یه دفعه ای نبود یه مدتی بود بهش فکر میکردم اما دیگه امروز عملیش کردم یعنی 24.1.93 اما اصلا کار راحتی نبود مهمتر از همه کلی مامان ناراحتت شده بود کلا امروز بیقرار بودی دل مامانم کلی به درد اوردی .هی میرفتی و می امدی میگفتی ممه نیست بعد دوباره یادت میافتاد میامدی.تمام مدت سعی میکردم بغلت کنم بوست کنم سرتو گرم کنم اما فایده نداشت تقریبا از ساعت 3 تا 5.5 بهانه گرفتی تا خوابت برد زودم از خواب بیدار شدی مامانم کلی بهت خوراکی داد وبعد به خاطر اینکه سرت گرم شه رفتیم دوتایی پارک .اما الان که باز موقع خواب کلی بهانه گرفتی مامان باز قلبش شکست انقدر که دیگه نتونست دوم بیاره و کلی...