حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 22 روز سن داره

فسقلی

انتخاب اسم

من معتقد بودم اسمی که واسه ی نی نی میذاریم روی رفتارش اثر می داره به خاطر همین معنی اسم واسم خیلی مهم بود براي همين خودم نشستم وكلي اسم پيدا كردم البته می خواستم اسم یکی از زنای بزرگ باشه البته نه اسمای روتین (دختر) اخه قرار بود اگه پسر بود اسمش و علی بذاریم اخه ماه رمضان دنیا می اومد تا اینکه بین کلی اسم از جمله لیا ، حلما ، .... اسم حلما رو که خاله بهناز پیشنهاد کرده بود انتخاب کردم   حلما به معنی صبور از ریشه ی حلم (عربی) شوشو هم انتخاب اسمو گذاشته بود با خودم که البته از اسم لیا هم بدش نیومده بود ...
20 آذر 1392

تلخ ترین حس

واسه ی اولین بار بود که می خواست جنسیتت تعیین بشه ....حدودا 4 ماه تمام شده بود تقریبا نزدیک عید بود(حدود 2 ماهگی یه دکتر داخلی با گرفتن نبضم گفت دختره )با خوشحالی تموم رفتیم دم خونه ی مامان بابایی چون اولین نوشون بودی باهامون بیاد دکتر ، تموم راه با صدای بلند اهنگ خوشحالی می کردیم از عزیز و بابا قول گرفتم که خودم بگم نوه چیه و مشتولوق خودم بگیرم!!!!! رسیدیم قلهک دم مطب خانم دکتر شیرین نیرو منش با عزیز رفتیم داخل کمی منتظر شدیم تا نوبتمون شد ..... اون روز (14/12/90) قرار بود جواب تست سندروم دان رو هم نشون بدم وقتی وارد اتاق شدم دستیار خانم دکتر بهم گفت این تست شماست منم گفتم بله پرسیدم چرا گفت خود خانم دکتر بهتون می گه کلی اعص...
20 آذر 1392

نه ماهگی و کارهای جدید (عکس)

روز به روز بزرگ شدنت رو دارم احساس می کنم و با تمام وجودم لذت می برم توی این ماه خیلی وروجک شدی اصلا اروم و قرار نداری هر چی می خوری همون موقع می سوزونی به خاطر همین اصلا توپولی نمی شی ...  ط چار دست و پا که می رفتی حالا دست به دیوار راه می ری تمام مدت دستت به مبل این طرف و اون طرف می ری تا ازت غافل می شم می ری سراغ گلی که بابا واسه تولد مامان خریده یا سراغ کریستالای مامان اخرشم روی دوتا زانوهات می شینی و کلی با کف دستت می کوبی روی دیوار یا مبل ،دست دستی می کنه که اواخر دست زدنت صدا هم داره ....... وقتی مامان می شونت روی مبل و می گه نانای نای سریع باسنتو تکون می دی و دست می زنی و می خندی (قربون باهوشیات بره مامان)البته مامانم برات می...
20 آذر 1392

شش ماهگیت مبارک

    چقدر خوبه تو رو دارم ،چقدر خوبه که اینجایی                                                               تویی معنای دوست داشتن ،تو که بی وقفه زیبایی با تو آروم و خوشبختم،با تو سرشارم از شادی                      &nbs...
20 آذر 1392

مادر یعنی............

و قتی خیس از باران به خانه رسیدم ، برادرم گفت : چرا چتری با خود نبردی ؟ خواهرم گفت : چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی ؟ پدرم گفت : تنها وقتی سرماخوردی متوجه خواهی شد ! اما مــــــــــــــــادرم درحالیکه موهایم را خشک می کرد گفت : باران بی موقع !   ...
20 آذر 1392

نامه ای به فرزند

فرزند عزیزم: روزی که تو ما را در دوران پیری ببینی، سعی کن صبور باشی و ما را درک کنی.... اگر ما در هنگام خوردن غذا خود را کثیف می کنیم، اگر نمیتوانیم خودمان لباسهایمان را بپوشیم، صبور باش. و زمانی را به خاطر بیاور که ما ساعتها از عمر خود را صرف آموزش همین موارد به تو کردیم. اگر در هنگام صحبت باتو،مطلبی را هزار بار تکرار می کنیم، حرفمان را قطع نکن و به ما گوش بده. هنگامی که تو خردسال بودی، ما یک داستان را هزار بار برای تو می خواندیم تا تو به خواب بروی. هنگامی که مایل به حمام رفتن نیستیم، مارا خجالت نده و به ما غر نزن. زمانی را به خاطر بیاور که ما برای به حمام بردن تو به هزار کلک و ترفند متوسل می ش...
20 آذر 1392

پدر

  بابا که شدم ...   به دخترم پول تو جیبی نمیدم !!!   تا یواش از پشت سرم بیاد دستاشو حلقه کنه دور گردنم   موهاشم بخوره تو صورتم در گوشم پچ پچ کنه ....   بگه بابایی بهم پول میدی ؟ داریم با بچه ها میریم بیرون   موهاشو بزنم کنار ، ماچش کنم بگم برو از جیبم بردار بابایی   به خاطر دخترم هم که شده یه روزی بابا میشم !! ...
20 آذر 1392

سینه خیز رفتن

اول دوم بهمن ماه بود که کلی تلاش می کردی واسه ی جلو رفتن اما به نتیجه نمی رسیدی سرتو می چسبوندی زمین پاهاتو بلند می کردی هی بالا پایین می کردی بری جلو یکم خودتو هل می دادی اما نمی تونستی تا یکمی هم این کارو انجام می دادی سریع خسته می شدی و سرتو می داشتی زمین و دراز می کشیدی تا خستگیت در بره مامانم کلی نگات می کردو لذت می برد و هر چی دستشو می داشت پشت پات که کمکت کنه بی فایده بود و یه یک ماهی همین طوری بودی تا اینکه اواخر بهمن ماه تازه یاد گرفته بودی سرتو بلند کنی از روی زمین و روی دستات چهار دست و پا بایستی اما هنوز بلد نبودی چه جوری جلو بری  فقط خودتو جلو عقب می کردی و بعضی وقتا هم سرتو می اوردی پاییت از...
20 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی می باشد