حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

فسقلی

یازده ماهگیت مبارک

ای همه وجود من ، نبود تو نبود من دوباره یه ماه دیگه بزرگتر شدی(خدارو شکر)و مامان هم بیشتر بهت وابسته شده چون نمی دونی چقدر بامزه شدی چقدر مهربونی چقدر عزیزی واسم ..... ای همه وجود من ، نبود تو نبود من دوباره یه ماه دیگه بزرگتر شدی(خدارو شکر)و مامان هم بیشتر بهت وابسته شده چون نمی دونی چقدر بامزه شدی چقدر مهربونی چقدر عزیزی واسم ..... خوب حالا واست بگم که چه کارایی انجام می دی اول همه از مهربونیت بگم که هر چی می ری و می یایی مامانو بوس می کنی اونم سفت با دوتا دستات سر مامانو می گیری و ول نمی کنی مخصوصا زمانی که ممه بخوایی(الهی همیشه مامانم شاد باشی مثل همین دوران کودکیت) البته گاهی هم باباو امیر حسینم می بوسی ...
20 آذر 1392

1 سالگیت مبارک عزیزم

با تمـام مـداد رنگـی هـای دنـیا بـه هـر زبـانی که بـدانی یـا نـدانی ! خـالی از هـرتشبیه و استعـاره و ایهـام … تنهـا یکــ جملـه برایـت خـواهـم نوشت : دوستت دارمــ خاص ترین دختر دنیـا !     فندق مامان ، یک سال از زمان دنیا اومدنت گذشته توی این یک سال کلی به زندگی من و بابا انرژی دادی ، توی این ماه بلاتر از ماههای قبل شدی اول از حرف زدنت بگم که صدای مرغ و در می یاری تا مامان می گی مرغه چی می گه سریع می گی گدگدگد (وقتی داری حسنی و می بینی می رسه به اونجا که مرغه می گه قد قد قدا برو خونتون تورو به خدا سریع می گی گدگدگد یا وقتی می گه واه واه و واه سریع سرتو تکون می دی) مامان می گه هاپو چی میگه می گی اپ اپ ...
20 آذر 1392

تولد زنبوری

روزی که، تو اومدی روی زمین یه فرشته کم شد از آسمونا مثل گل شکفتی بین آدما گل سر سبد بودی بین اونا تولدت مبارک عزیزم     تولدت مبارک عزیزم بالاخره روز تولدت رسید.. به همین سادگی نازگلکم یک ساله شد ...  البته برای من ساده نبود.... تو لحظه به لحظه این سال با بزرگ شدنت من جون گرفتم و از دیدنت لذت بردم.... خیلی دوستت دارم عاشقتم عاشقتم عاشقتم.. تو تمام دنیای منی... عزیز منی... نفس منی.... خوشگل منی.... عزیزکم جشن تولدت رو اون جوری که خودم دوست داشتم برگزار کردم و بابا جونت هم حمایت همه جانبه کرد و امیدوارم تو هم وقتی بزرگ شدی و عکسات رو دیدی دوست داشته باشی .... تولدت به سبک زنبوری بود و همه تزئینات رو با...
20 آذر 1392

مریضی دخملی

الان ١ هفته ی سخت رو با حلما پشت سر گذاشتیم دخملی من مریض شد ولی الان خوبه همین چند روز قبلش خوشحال بودم که دخترم تو این یکماه مریض نشد و داره یه ذره وزن می گیره کلی حال دخملی بد بود سه روز و سه شب بچم تب داشت تا صبح همش پاشویش می کردم که نکنه خدایی نکرده تبش بالا بره خاصه کلی نگرانش بودم بچم همش گریه میکرد و بیتابی دلمم براش میسوخت بچم درد داشت خداروشکرررر که گذشت توی همین گیرودار ٢تا دندون هاشم دارن در می یان دخترم خیلی لاغر شده بخاطر مصرف انتی بیوتیک بی اشتها شده تقریبا جز شیرو اب چیزی نخورده کلی هم مامانو سر همین قضیه عصبانی کرده امیدوارم که هرچه زودترخوشگلم خوب بشه عینهوووو قبل ...
20 آذر 1392

سیزده ماهگیت مبارک

  روزی که به دنیا آمدی هرگز نمیدانستی زمانی خواهد رسید که آرامش بخش روح و روان کسی هستی که با بودن تو دنیا برایش زیباتر است فسقلی مامان یک ماه دیگه از تولدت گذشت حالا دیگه 13  ماهه شدی انشالله 13 سالگیت عزیزم خوب از کارای این ماهت بگم اینه که : 1. کلی دختر حرف گوش کنی هستی وقتی مامان می گه بشین می شینی روی دو زانوهات و اگه بگه مرتب بشین می شینی زمین یا اگه بگه لالا کن سرتو می زاری روی متکا (تازه وقتی مامان مگه لوازمی که برداشتی بزار سر جاش می داری یا موبایل بابارو بده می دی ) خلاصه کلی کار می کنی بوسسسسسس 2.از روی کارتهات هم گاو، سگ ،اسب هم می شناسی البته اینا رو به خاطر مسافرتی که رفتیم می شناسی و اگه...
20 آذر 1392

اولین بازدید از باغ وحش

امروز از طرف خاله منیژه اینا و دوستاشون دعوت شدیم به باغ وحش(ارم) کلی خوش گذشت مخصوصا به شما ، واقعا از دیدن اینها همه حیوان تعجب کرده بودی و البته ترسیده بودی از شدت ترس حتی از بغل بابا پایین نمیومدی   اولین حیونی که دیدی خرس بود کلی ذوق کرده بودی و متعجب بودی  با دیدین میومنا شاد شده بودی و حرکت کردناشون واست جالب بود(البته بگم که اونا هم کم ژست نمی گرفتن) با دیدن موش تا مامان گفت موشه سربع موش شدی اینم کانگورو که مامان خیلی دوسش داره و تعجب شما از ترسسسسسسسس وووو فیل و شتر کلی حیون دیگه هم بود که مامان دیگه عکسشو نمی داره عزیزم .......... ...
20 آذر 1392

چهارده ماهگیت مبارک

  این روزها در من خدایی می کند چیزی شبیه تو!!!!           تو اینماه عزیز مامانی از حرف زدنت بگم که عمه می گی البته می گی عم و عمو هم می گی عم وقتی سوار تاپ می شی می خونی   باب باب عبا ....... وقتی سوار اسب می شی می گر بوردا بوردا بوردا در واقع همون پیتیکو خودمونه موقع غدا خوردن می گی همممم   حرفهای داخل پرانتزی (ماما!  فکر کنم جذاب‎ترین لحظه زندگی یک مادر اولین باری باشد که بچه‎اش می‎گوید «مامان!» به   خصوص اگر بچه‎ای مثل حلما باشد که در یک سالگی چند تا کلمه بیشتر نمی‎گوید. بعد یک شب بیاید   جلوی در آشپزخانه، نگاهت کند و بگوید «ماما! ماما! ماما!» و وقتی ...
20 آذر 1392

پرنسس در ارتفاعات (برج میلاد)

دیروز مورخ 16/7/92 به همراه خاله جونیا رفتیم بازدید از بلندترین برج ایران همون برج میلاد، کلی خوش گذشت اینم چند تا از عکساش قشنگت که گرفتیم.   اینم عکسای حلما خانووم تو ارتفاع ٢٨٣ متری برج با امیر حسین کنار شهر فرنگ همراه مامانش ...
20 آذر 1392

پانزده وشانزده ماهگیت مبارک

دهان غنچه‌ خوش‌ باشد سحرگه‌ چون شود خندان ولی ذوقی دگر دارد لبت هنگام خندیدن خدارو شکر یه ماه دیگه هم به خوبی گذشت و شما بزرگتر شدی و البته خانوم تر مامانم کلی خوشحاله........  اول دیکشنریتو کامل کنم: به قهر می گی گَه به گاز می گی گا به امیر می گی اَمی به گل می گی گُ (الیته گل رو هم می شناسی) بدو بدو ، دیدی،آگا جون(اقا جون)عم(عمه)پاک(پارک)ماماجی (مامان جون) اله (خاله) باباجی(باباجون) للام(سلام)کوجا(کجا)نییی(نیست) ... می گی و ممه کلا همه ی ح رفای مامانو می گی و پشت سر مامان هر چی می گه تکرار می کنی    2.نی نی تو بغل می کنی و لالا می گی روی پات می خوابونی و به جای پیش پیش می گی پیس پیس.... کلی بوسش می کنی و شیششو می داری دهن...
20 آذر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به فسقلی می باشد